مرگ یزیدبن معاویه در چنین روزی
روز 14 ربیع الاول مصادف است با به درک واصل شدن یزید؛ او که شارب
الخمر، قمارباز، میمون باز،ناکح با محارم، صاحب اشعار کفرآمیز و
تارک الصلاة بود.
تریبونی دولتی برای حمایت از یک ضد نظام
آیا هنر متعالی را ارشاد می شناسد؟

برای قیمت نان و گوجه هم رفراندم برگزار
کنید! عبرتهای رفراندم یارانهای
گروه سیاسی فرهنگ نیوز: بررسی چرایی عمل نشدن به برخی قوانین
در دولتها، مشخص نموده است که دولتها با توجه به صرفه اجتماعی
-سیاسی و اقتصادی به قوانین مصوب عمل مینماید. کاری که یکی از
اصلیترین دلایل عدم پیشرفت و حرکت صحیح کشور بر طبق برنامه بلند
مدت است.
یکی از مواردی که از زمان مناظرههای انتخاباتی سال 1392 بهعنوان یک
ملاک اقتصادی در انتخاب نامزدهای ریاست جمهوری در بخش اقتصادی
مورد نظر بود، بخش اصلاح تخصیص یارانهها بوده است.
در زمینه چگونگی تخصیص یارانهها سه دیدگاه کلی مطرح است:
1- تخصیص یارانه نقدی مساوی به همه مردم
2- تخصیص یارانه نقدی به همه غیر از اقشار مرفه
3- تخصیص یارانه نقدی فقط به محرومان و مستضعفان
هر یک از طرفداران این سه دسته نظریات و استدلالهای خاصی برای
خود ارائه مینمایند، برخی معتقدند لازم است پول نفت به عنوان سرمایه
و پشتوانه کشور استفاده شود و برخی دیگر معتقدند این مبلغ باید برای
هزینه کرد در اختیار خود مردم قرار گیرد.
عده ای از کارشناسان معتقدند بر اساس قانون میبایست یارانه به
واحدهای تولیدی تخصیص داده شود و در این زمینه به قانون عمل نشده،
همچنین برخی معتقدند قانون مشخص نموده است که یارانه باید به
نیازمندان داده شود و مابقی درآمدهای نفتی باید بهعنوان پشتوانه ملی
و یارانه صنایع مورد استفاده قرار گیرد.
اما اکنون که 16 ماه از فعالیت رسمی دولت یازدهم میگذرد، هنوز موضع
و راهکار دولت تدبیر و امید نسبت به مسئله یارانهها مشخص نشده است.
این مسئله که در آغاز با طرح خود اظهاری توسط مردم شروع شد، عملاً
هیچ توفیقی نیافت چرا که اکثریت قاطع مردم مجدداً نسبت به دریافت
یارانه نقدی ثبتنام نمودند و این رویکرد مردم به دولت نشان داد با
موضوعی سخت و جدی مواجه است و بهآسانی نمیتوان در نظام
پرداخت و تخصیص یارانهها تغییر ایجاد نمود.
اما هنگامی که میزان مطالبه نهادهای قانونی کشور همچون مجلس و
فشار اجتماعی توسط نخبگان اقتصاد و صنایع کشور نسبت به اصلاح نظام
پرداخت یارانه نقدی بیشتر شد، دولت نتوانست راهکار نهایی و مؤثری را
در اجرای «هدفمندی یارانهها» ارائه نماید. در اثر این عدم توفیق چند
واکنش از طرف دولت نشان داده شد تا از بار مطالبات کاسته شود.
اولین رویکرد دولت تدبیر و امید در رابطه با عدم توفیق در هدفمندی
یارانهها، انداختن توپ به زمین دولت پیشین بود. دولت با اعلام اینکه
قانون هدفمندی توسط دولت قبل بد اجراشده و بهسادگی قابل تغییر
نیست، در مرحله نخست سعی نمود مقداری از بار فشار مطالبات
اجتماعی بکاهد و در حقیقت دولت پیشین را مسئول این معضل اقتصادی
معرفی نماید. این رویداد در حالی بود که همواره هنگامی که یک دولت
جدید بر رأس امور اجرایی کشور قرار میگیرد، باید پیش از پذیرفتن
مسئولیت، برای تمامی مسائل اجرایی کشور، راهکار و برنامه تدارک
دیده باشد تا امور کشور در حالت انتظار برای تصمیم درست در بین زمین
و هوا نماند.
رویکرد دوم دولت یازدهم،رویکردی متفاوت است که بازهم ریشه در سلب
مسئولیت از دولت دارد. در این راهکار دولت برای کاستن بار فشار تصمیم
گیری، تصمیم را به مردم واگذار میکند(رفراندم).در حقیقت در یک موضوع
مهم و تخصصی بهجای رجوع به نخبگان و متخصصان، به عوام رجوع
میکند و این چیزی جز فریب افکار عمومی نیست.
البته باید دید نتیجه چنین رویکردی چیست و آیا با تمسک به چنین روشی
دولت واقعاً خواهد توانست از بار فشار مطالبات مردمی بکاهد؟
برای بررسی نتیجه بهتر است نگاهی به سه دسته مورد اشاره در آغاز
یادداشت داشته باشیم و نوع واکنش هریک را بررسی کنیم.
1- دسته نخست که معتقد به دریافت یارانه نقدی توسط همه مردم به یک
میزان هستند، قطعاً در یک رفراندم و نظرخواهی، نظر مثبتی به حذف
یارانه خود نخواهند داشت.
2- دسته دوم نیز که معتقدند فقط مرفهان جامعه نباید یارانه بگیرند، نیز به
حذف یارانه خود رأی نخواهند داد.
3- قشر محروم و مستضعف هم که طبق تأیید همگان باید یارانه دریافت
کنند.
اگر نظر نخبگان را هم بهعنوان درصدی از رفراندم در نظر بگیریم که
معتقدند یارانه باید به معنای واقعی هدفمند شود و این نحوه پرداخت
کنونی اشتباه است، بازهم نتیجه چنین رفراندمی چندان بهتر از طرح خود
اظهاری دریافت یارانه نقدی نخواهد بود.
* رفراندمی که یک بار طعم شکست را چشیده است!
پس نتیجتاً دولت باید به این موارد دقت بیشتری نماید و تدبیری کند تا راه
اشتباه پیشین را مجدداً طی نکند و به دنبال طی نمودن مسیر صحیح و
پیدا کردن راهکار تخصصی درست باشد. هرچند که ممکن است اصلاح
اجرای چنین طرحی مانند بسیاری از جراحیهای اقتصادی دیگر جسارت
و جرأت زیادی بطلبد و از نظر سیاسی زیاد به نفع دولت نباشد و در کوتاه
مدت، برخی از عوام جامع از عدم دریافت یارانه نقدی ناخرسند شوند، اما
در طولانیمدت همه عوام و خواص از ارتقاء ارزش پول ملی و آبادانی
کشور راضی و خرسند خواهند بود.
با اجرا کردن طرحهای کوتاهمدتی که فقط به رضایت مقطعی عوام
بیانجامد، دولت محبوبیت و بدنه اجتماعی واقعی کسب نخواهد کرد، هر
چند که طرح چنین رفراندم هایی ممکن است به رضایت سطحی و
مقطعی و توفیق جریان سیاسی حامی دولت در انتخابات مجلس منتج
شود، اما درنهایت قطعاً به ضرر کشور و دولت خواهد بود. چرا که اگر
قرار به اینگونه برگزاری رفراندم باشد باید تمام وقت و توان دستگاههای
اجرایی کشور به برگزاری رفراندم هایی برای مواردی که مردم رضایت
ندارند مانند «قیمت نان و گوجه» صرف شود؛ اینگونه از مسئولان قیمت
گذاری نیز رفع تکلیف خواهد شد!
آغاز وجوب نماز
در سال اول هجرت در این روز نماز در حضر و سفر واجب شد1.
1.مسار الشیعه: ص30. منتخب التواریخ: ص55.
مقام معظم رهبری:
عمر بابرکت مرحوم آیت الله انصاری با پارسایی و پرهیزگاری سپری شد
حوزه/ حضرت آیت الله خامنهای رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی
درگذشت عالم ربانی آیت الله انصاری شیرازی را تسلیت گفتند.
به گزارش خبرگزاری «حوزه» به نقل از پایگاه اطلاعرسانی دفتر مقام
معظم رهبری، متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
رحلت عالم ربانی مرحوم آیة الله آقای حاج شیخ یحیی انصاری شیرازی
(رحمة الله علیه) را به بازماندگان محترم و شاگردان و ارادتمندان این
حکیم و عارف الهی تسلیت عرض میکنم.
عمر با برکت آن مرحوم یکسره با پارسائی و پرهیزگاری سپری شد و در
خدمت علم و ترویج معارف الهی به کار رفت. طهارت قلب و سلامت نفس
او مشهود همهی کسانی بود که وی را از نزدیک میشناختند. از خداوند
متعال رحمت و مغفرتش را برای روح آن مرحوم مسألت میکنم.
سیّد علی خامنهای
ارادت آیت الله انصاری شیرازی به امام موسی صدر؛
اگر آقا موسی به دست ظالمها نیفتاده بود، مرجع تقلید میشد
حوزه/ «آقا موسی صدر صورت نجیبی داشت. اگر به دست ظالمها نیفتاده
بود، مرجع تقلید میشد. درسی در حوزه میگفت که بهترین درسها بود.
وقتی آقاموسی قوانین میگفت درس بقیه تعطیل بود».
پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلم) فرمودند:
«من بین دو جاهلیت که دومین آن مخرّب تر از اولیّ است،
برانگیخته شدم»
گروهک تروریستی داعش ، مولود آمریکا و اسرائیل
ابوبکر بغدادی اصالتا یهودی است؟!
ابوبکر البغدادی یک یهودی اسرائیلی به نام شمعون الیوت
است که در اسرائیل آموزش دیده است.
ساعت 3500 یورویی ابوبکر البغدادی + عکس
جنایات وحشیانه خونخوارهای داعش با تعدادی از سربازان
ارتش سوریه در عملیات “مقر لشکر ۱۷″
گروهک تروریستی داعش ، مولود آمریکا و اسرائیل
تصویری از خودرو عجیب ابوبکرالبغدادی
این ماشین از تراز هامر ساخت آمریکا بوده و بر روی درب
آن شعار تروریستی (اسلم تسلم) به معنای تسلیم شده ها
به داعش در امانند، نوشته شده است.
ابوبکر بغدادی اصالتا یهودی است؟!
ابوبکر البغدادی یک یهودی اسرائیلی به نام شمعون الیوت
است که در اسرائیل آموزش دیده است.او متولد تل آویو
است و در جوانی، در ارتش اسرائیل وارد شد، بعد از مدتی
به سازمان شاباک منتقل گردید، به علت جاه طلبی های
زیاد، او را به دانشگاه بغداد فرستادند و با هویت جعلی
ابوبکر البغدادی، تحصیلات خود را ادامه داد و در علوم اسلامی
دانشنامه خود را گرفت. بعد به عنوان مسلمان وهابی،
دوره های لازم را درموساد دید. و به ماموریت اعزام شد.
ماموریت نامبرده تخریب تمام اماکن مذهبی و نابود کردن
نسل مسلمانان، مخصوصا شیعیان است. وی بودجه نامحدود
از اسرائیل و عربستان دریافت می کند و برای کشتن هر شیعه
یا مسلمان، پاداش جداگانه ای دریافت می کند. وی با سربریدن
چند تن از ایرانیان مدافع کربلا ، علاوه بر دریافت جایزه و تشویقی،
عنوان خلیفه اسلامی عراق و شام را برخود نهاد.
گروهک تروریستی داعش ، مولود آمریکا و اسرائیل
مشخصات حضرت سلیمان (ع) و نمونه هایی از عظمت او
مشخصات سلیمان (ع) و نمونههائی از عظمت او
یكی از پیامبران بزرگی كه هم دارای مقام نبوّت بود و هم دارای حكومت
بینظیر و بسیار وسیع، حضرت سلیمان بن داوود ( علیه السلام )است كه
نام مباركش هفده بار در قرآن آمده است. او با یازده واسطه به حضرت
یعقوب (علیه السلام )میرسد و از پیامبران بزرگ بنی اسرائیل میباشد.
سلیمان (علیه السلام)حكومت وسیعی به دست آورد كه در آن جنّ و
انس و پرندگان و چرندگان و باد، همه تحت فرمان او بودند، و بر سراسر
زمین فرمانروایی مینمود.
خداوند در تمجید او میفرماید:
«وَ وَهَبْنا لِداوود سُلَیمانَ نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّابٌ؛ ما سلیمان را به داوود ـ
علیه السلام ـ بخشیدیم، چه بنده خوبی! زیرا همواره با خدا ارتباط داشت
و به سوی خدا بازگشت میكرد و به یاد او بود.»[1]
امام صادق (علیه السلام )فرمود: «چهار نفر بر سراسر زمین فرمانروایی
كردند كه دو نفر از مؤمنان بودند و دو نفر از كافران. مؤمنان عبارت بودند
از سلیمان و ذو القرنین ( علیهما السلام)، و كافران عبارت بودند از
بخت النصر و نمرود.[2]
قرآن در آیه 12 و13 سوره سبأ، گوشهای از عظمت و امكانات وسیع
سلیمان را بازگو كرده و چنین میفرماید:
«و برای سلیمان(علیه السلام) باد را مسخّر كردیم كه صبحگاهان مسیر
یك ماه را میپیمود، و عصرگاهان مسیر یك ماه را، و چشمه مس (مذاب)
را برای او روان ساختیم، و گروهی از جنّ پیش روی او به اذن پروردگارش
كار میكردند،و هر كدام از آنها كه از فرمان ما سرپیچی میكرد،او را عذاب
آتش سوزان میچشاندیم. آنها هر چه سلیمان(علیه السلام)میخواست
برایش درست میكردند، معبدها، تمثالها، ظروف بزرگ غذا همانند حوضها،
و دیگهای ثابت (كه از بزرگی قابل حمل و نقل نبود، و به آنان گفتیم: )
ای آل داوود! شكر (این همه نعمت را) بجا آورید، ولی عده كمی از بندگان
من شكر گزارند.[3]
آری خداوند مواهب عظیمی به این پیامبر بزرگ داد، مركبی بسیار سریع
و تندرو كه با آن میتوانست در مدتی كوتاه، سراسر كشور پهناورش را
سیر كند، موادّ معدنی فراوان برای انواع صنایع و نیروی فعال كافی برای
شكل دادن به این مواد معدنی به او عطا كرد. او با بهره گیری از این
وسایل، معابد بزرگی ساخت. و مردم را به عبادت خدای یكتا ترغیب نمود،
و برای پذیرایی از لشكریان و مستضعفان، امكانات وسیعی در اختیارش
قرار گرفت و در برابر این همه مواهب، خداوند به او دستور شكرگزاری داد.
حضرت سلیمان در سیزده سالگی حكومت را به دست گرفت و چهل سال
حكومت كرد و در سن 53 سالگی از دنیا رفت.[4]
عظمت مقام ظاهری و باطنی حضرت سلیمان(علیه السلام)بسیار وسیع
و بینظیر بود. در این جا در میان صدها نمونه، به سه نمونه زیر توجه كنید:
1. دعای مورچه
در زمان حضرت سلیمان، بر اثر نیامدن باران، قحطی شدید به وجود آمد.
ناچار مردم به حضور حضرت سلیمان آمدند و از قحطی شكایت كردند و
درخواست نمودند تا حضرت سلیمان (علیه السلام) برای طلب باران،
نماز «استسقاء» بخواند.سلیمان (علیه السلام) به آنها گفت: فردا پس از
نماز صبح، با هم برای انجام نماز استسقاء به سوی بیابان حركت میكنیم.
فردای آن روز مردم جمع شدند و پس از نماز صبح، به طرف بیابان حركت
كردند. ناگهان سلیمان(علیه السلام) در مسیر راه مورچهای را دید كه
پاهایش را روی زمین نهاده و دستهایش را به سوی آسمان بلند نموده و
میگوید: «خدایا ما نوعی از مخلوقات تو هستیم و از رزق تو، بینیاز
نیستیم. ما را به خاطر گناهان انسانها به هلاكت نرسان.»
سلیمان ـ علیه السلام ـ رو به جمعیت كرد و فرمود: «به خانههایتان باز
گردید، خداوند شما را به خاطر غیر شما (مورچگان) سیراب كرد!»
در آن سال آن قدر باران آمد كه سابقه نداشت.[5]
آری گناه موجب بلا از جمله قحطی خواهد شد.
2. گریز از مرگ!!
در زمان حكومت حضرت سلیمان (علیه السلام)، مردی ساده اندیش، در
حالی كه سخت ترسیده و وحشت كرده بود و چهرهاش زرد و لبهایش كبود
شده بود به سرای سلیمان(علیه السلام ) پناهنده شد و با عجز و لابه
گفت: «ای سلیمان به من پناه بده».
سلیمان به او گفت: «چه شده؟»
او عرض كرد: «عزرائیل با خشم به من نگاه كرد، وحشت كردم، از شما
تقاضای عاجزانه دارم كه به باد فرمان بدهی كه مرا به هندوستان ببرد تا
از بند عزرائیل رهایی یابم.
سلیمان به تقاضای او توجه كرد.[6]
باد را فرمود تا او را شتاب بُرد سوی خاك هندستان بر آب
روز بعد، سلیمان(علیه السلام) ، عزرائیل را دید و گفت: «چرا به این بینوا،
با دیده خشم آلود، نگاه كردی كه از وطن، آواره و بیخانمان شد».
عزرائیل گفت: «خداوند فرموده بود كه من جان او را در هندوستان قبض
كنم و چون او را در این جا دیدم، از این رو در فكر فرو رفتم و حیران شدم؛
با تعجّب گفتم اگر او دارای صد پر هم باشد و به طرف هندوستان پرواز
كند، به آن جا نمیرسد:
چون به امر حق به هندستان شدم دیدمش آن جا و جانش بِستُدم[7]
به هندوستان رفتم و دیدم او آن جا است، و در نتیجه جانش را گرفتم.»
3. پاسخ جنّ بزرگ، به سؤالات حضرت سلیمان(ع)
حضرت سلیمان (علیه السلام) از پیامبرانی بود كه خداوند او را بر جنّ و
انس و... مسلّط نموده بود. روزی چند نفر از اصحاب خود را همراه یكی از
جنّهای بزرگ و گردنكش فرستاد، تا چند ساعتی به میان مردم بروند و
گردش كنند و سپس بازگردند و به اصحاب فرمود: در این سیر و سیاحت
هر چه را از آن جنّ شنیدید به خاطر بسپارید و وقتی نزد من آمدید برای
من بیان كنید.
آنها همراه آن جنّ سركش حركت كردند تا به بازار رسیدند و امور زیر را از
آن جنّ دیدند:
1. دیدند آن جنّ به آسمان نگاه كرد و سپس به مردم نگریست و سرش را
تكان داد.
2. از آن جا عبور نمودند تا به خانهای رسیدند، شخصی از دنیا رفته و
بستگان او گریه میكنند. آن جنّ وقتی كه آن منظره را دید خندید.
3. از آن جا عبور نمودند و افرادی را دیدند كه سیر را با پیمانه میفروشند،
ولی فلفل را با وزن (و سنجش دقیق ترازو) میفروشند. آن جنّ با دیدن
آن منظره خندید.
4. از آن جا عبور نمودند و به گروهی رسیدند. دیدند آنها ذكر خدا میگویند
و به یاد خدا به سر میبرند، ولی گروه دیگری در كنار آنها هستند و به امور
بیهوده و باطل سرگرم میباشند. آن جنّ سرش را تكان داد و لبخند زد.
یاران سلیمان (علیه السلام)، از این سیر و عبور بازگشتند و جریان را
(در چهار مورد فوق به سلیمان ـ علیه السلام ـ گزارش دادند.
حضرت سلیمان(علیه السلام) آن جنّ را احضار كرد
و از او از چهار موضوع مذكور پرسید:
1. وقتی كه به بازار رسیدی، چرا سرت را به آسمان بلند نمودی.
و سپس به زمین و مردم نگاه كردی و سرت را تكان دادی؟
جنّ گفت: فرشتگان را بالای سر مردم دیدم كه اعمال آنها را با شتاب
مینوشتند.تعجّب كردم كه آنها این گونه با شتاب مینویسند ولی انسانها
آن گونه با شتاب سرگرم (امور مادی خود) هستند.
2. وقتی كه به خانهای وارد شدی، شخصی مرده بود و حاضران گریه
میكردند، چرا خندیدی؟
جنّ گفت: خندهام از این رو بود كه آن شخص مرده، به بهشت رفت،
ولی حاضران (به جای خوشحالی) گریه میكردند.
3. چرا وقتی كه دیدی سیر را با پیمانه، و فلفل را با وزن میفروشند
خندیدی؟
جنّ گفت: ازاین رو كه دیدم سیر را با آن همه ارزش، كه كیمیای درمان
است با پیمانه میفروشند، ولی فلفل را كه مایه بیماری است با وزن
دقیق به فروش میرسانند! از این رو از روی تعجّب خندیدم.
4. چرا در مورد آن دو گروه كه یكی در یاد خدا و دیگری سرگرم لهو و امور
بیهوده بودند، سر تكان دادی و خندیدی؟
جنّ گفت: زیرا تعجب كردم كه دو گروه، هر دو انسانند، ولی گروه اول بیدار
در یاد خدایند، اما گروه دوم غافل و سرگرم در بیهودگی هستند.[8]
قضاوت سلیمان، و جانشینی او از داوود ـ علیه السلام ـ
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ (از پیامبران خدا بود و سالها در میان قوم
خود، به هدایت مردم پرداخت. در اواخر عمر) از طرف خدا به او وحی شد:
«از خاندان خود، وصی و جانشین برای خود تعیین كن».
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ چندین فرزند (از همسران مختلف) داشت.
یكی از پسرانش نوجوانی بود كه مادر او نزد حضرت داوود ـ علیه السلام ـ
به سر میبرد، و داوود ـ علیه السلام ـ مادر او را (كه یكی از همسرانش
بود) دوست داشت.
حضرت داوود ـ علیه السلام ـ پس از دریافت وحی مذكور، نزد آن همسرش
آمد و به او گفت: «خداوند به من وحی كرده تا از خاندانم، یكی از آنها را
برای خود وصی و جانشین قرار دهم.»
همسر داوود: خوب است كه آن وصی، پسر من باشد.
داوود: من نیز، قصدم همین بود، ولی در علم حتمی خدا گذشته كه وصی
من «سلیمان» (پسر دیگرم) است.
از سوی خدا وحی دیگری به داوود ـ علیه السلام ـ شد كه قبل از رسیدن
فرمان من شتاب نكن.
از این وحی، چندان نگذشت كه دو مرد كه با هم مرافعه و نزاع داشتند به
حضور حضرت داوود ـ علیه السلام ـ برای قضاوت آمدند. آنها به داوود
(علیه السلام)گفتند: یكی از ما دامدار است، و دیگری باغدار میباشد.
خداوند به داوود ـ علیه السلام ـ وحی كرد: پسران خود را نزد خود جمع
كن و به آنها بگو هر كس در مورد نزاع این دو نفر باغدار و دامدار، قضاوت
صحیح كند او وصی تو بعد از تو است.
------------------------------------------------
[1]. سوره ص، 30.
[2]. سفینه البحار، ج 1، ص 60 (واژه بخت).
[3]. سوره سبأ، 12 و 13.
[4]. محاسن البرقی، ص 193؛ بحار، ج 14، ص 73. مطابق بعضی از روایات،حضرت سلیمان
712 سال عمر كرد (اكمال الدین صدوق، ص 289؛ بحار، ج 14، ص 140).
[5]. روضه الكافی، ص 246.
[6]. سلیمان در توجّه به مستضعفان به گونهای بود كه وقتی صبح میشد از اشراف و رجال
ثروتمند روی بر میگرداند و نزد مستمندان و تهیدستان میآمد و با آنها مینشست
و میفرمود: «مِسكینٌ مَعَ المَساكین؛ مستمندی همراه مستمندان است.»
(بحار، ج 14، ص 83).
[7]. دیوان مثنوی، دفتر 1، ص 28 (به خط میرخانی).
[8]. اقتباس از بحار، ج 14، ص 79.
منبع:andisheqom.com
معجزه علی(ع)حضرت دست به آسمان بلندکردوگفت:خدایااین جنیان کافر
را به تووامی گزارم وناگهان زمین دهان بازکرد...
حضرت علی دیدند که جنیان در خرابه ای نزدیک رود فرات کمین کرده اند و
سپاه خود را در پس دیوار آن خرابه ها مخفی و آرایش نموده اند لذا
حضرت علی از بلندای سنگی رفت و ندا داد که ای جنیان من
علی بن ابی طالب هستم و شما ها مرا خوب می شناسید بدانید با حق
بودن حق است وخدا هم نیز با حق است از جنگ و خونریزی کینه و نفرت
دست بردارید و اسلام را بپذیرید وگرنه خداوند ظالمان و طغیان گران را
نابود خواهد ساخت در این لحظه حضرت علی دیدند که سپاه جنیان به
طرفش یورش میاورند به ناچار شروع به جنگیدن نمود وبه علت تنها بودن
قدم قدم به عقب میرفت و بسیاری از جنیان را به هلاکت میرساندند تا
اینکه پایشان وارد رود فرات شد در این لحظه حضرت علی دیدند که
جنیان در حالت فرار و عقب نشینی به داخل ان خرابه هستند نگاهی به
اسمان کرد و دید لشگری از ملائک و فرشته با شمشیر بالای سر
حضرت علی هستند و آماده نبرد از این جهت جنیان ترسیدند و گریختند
باز حضرت علی بر روی همان تخته سنگ رفتند و جنیان را به اسلام
دعوت کردند که جنیان بدگویی کردند لذا حضرت علی رو به اسمان گفتند
خدایا تو اگاهی که این قوم فتنه گر هستند آنان را به تو وا میگذارم در
این لحظه زمین دهان باز کرد و عده ای از جنیان را بلعید و عده ای نیز
دود شدند وبه آسمان رفتند و سپاه اسلام سالم به خانه بازگشتند.
پیامبر فرمود :بعد از این جنیان از انسان ها خواهند ترسید و هرکجا که
انسان باشد دیگر جنی نخواهد بود مگر با شکلی ویا چهره ای دیگر.
با این داستان متوجه شدیم که علت ترس اجانین از انسانها چیست
هرچند جنیان قوی تر هستند ولی در دل خود نوعی ترس دارند که
نمی توانند با ان مقابله کنند گفتنی است که همیشه انسانها هستند
که جنیان را میازارند وبا جنیان کار دارند و جنیان با انسان هیچ کاری ندارند
(و همیشه از انسان ها فاصله میگیرند جنیان همانند انسان صاحب قدرت
فکر و اندیشه هستند و قدرتی فوق ادراک و ماورائی دارند که نوعی برتری
جسمی به انسان قائل شده اند اما این قدرت جنیان باعث برتری نسبت
به انسان نخواهد شد .چون انسان با وجود ضعف و ناتوانی در خود به
درک اصلی فهم خدا میرسد و خداوند از سر لطف و احسان نیرو و قدرتی
به انسان عطا می کند که باعث می شود انسان از جن و ابلیس به
خداوند نزدیک تر شود و برتری والایی نسبت به موجودات دیگر پیدا کند
خداوند تمامی مقربین خود را قوی دارای قدرت ماورائی خلق نموده ملائک
اجنه شیاطین فرشتگان پری و غیره صاحب قدرتی فوق تصور هستند و
خداوند از اول خلقت انان به انها چنین قدرتی داد و از مقربینش شهوت
و ثروت و مقام پرستی و غیره را از انان صلب نمود و زمانی که ان دسته از
مقربین (اجنه و شیاطین)از فرمان خداوند سر باز زدند خداوند انان را به
زمین فرستاد همانگونه که ادم بنی را به جهت سرپیچی از فرمان خدا از
بهشت به زمین فرستاد لذا هرکه از بهشتیان از فرمان خداوند سر باز زدند
خداوند انان را به زمین فرستاد چنین شد که اجنه ها با چهره های منفور
در زمین قرار دارند ولی قدرت های انان پابرجاست همانطور که قدرت
انسان پا برجاست و هر موجودی که وارد زمین شد صاحب شهوت مال
و ثروت دنیا طلبی قدرت طلبی و...صاحب ذات بد شد این است که
اجنه و شیاطین که صاحب شهوت و دیگر موارد نبودند حال صاحب شهوت
و...شده اند و تولید مثل میکنند وبه کار های دنیوی مشغول اند و همانند
انسانها هستند ولی با قدرت فوق تصور که خداوند به انها عطا کرده بود
با این حال درست است که اجنه و شیاطین صاحب قدرتی برتر نسبت
به انسان هستند ولی باز این انسان است که نزد خداوند بهتر و برتر و
والا است زمانی که خداوند انسان را خلق نمود عده ای از مقربین(اجنه
و شیاطین)علت خلق انسان را از خداوند سوال کردند و گفتند :این
انسان چیست که خلق کردی؟انسان که هم نوع خود را میکشد فساد
میکند از فرمان تو سر پیچی میکند ؟و خداوند گفت:این انسان صاحب
شهوت و قدرت دنیوی است زن و فرزند را می شناسد وبه انها مهر
می ورزد قتل و بدی و فساد و سرپیچی از فرمانم میکند چون نه
بهشت را دیده و نه جهنم رامیشناسد با این حال تمام شهوت ها
و لذت ها و مهر ها و دنیا طلبی را کنار میگذارد و سعی در نزدیک
شدن به من میکند این انسان است ولی شما ها (اجنه و شیاطین)
که هم من و هم بهشت و جهنم را می شناسید از فرمانم سرپیچی
می کنید و وای و ننگ بر شما!!!
ازدواج پيامبر اسلام با خديجه و تجلی نور |
حضرت خديجه پانزده سال قبل از عامالفيل و شصت و هشت سال قبل
از هجرت نبوی در شهر مکه ديده به جهان گشود و پس از شصت و پنج
سال زندگی باشرافت و فضيلت سرانجام در تاريخ دهم رمضان سال
دهم بعثت و سه سال قبل از هجرت رسول خدا به مدينه وفات يافت.
نام او خديجه، و کنيهاش «ام هند»، نام پدرش «خويلدبن اسد» و نام
مادرش «فاطمه دختر زائده بن الاصم» میباشد.
پدر و مادر خديجه با چند واسطه به «لويّبن غالب» میرسد که جد
اعلای پيامبر خداست و مادر خديجه «هاله» دختر عبدمناف از اجداد
پيامبر اسلام است. بنابراين خديجه هم از طرف پدر و هم از سوی مادر
با پيامبر اسلام هم نسب میباشد.
![]() القاب خديجه قبل از اسلام 1- حضرت خديجه (سلام الله عليها) انجيل به عنوان «بانوی مبارکه و
همدم مريم در بهشت» ياد شده است، در آنجا که در توصيف پيامبر اسلام
(صلی الله عليه و آله) خطاب به عيسی چنين آمده: (نسله من مبارکه،
و هی مونس أمک فی الجنه) «نسل او از مبارکه (بانوی پربرکت) است
که همدم مادرت مريم در بهشت میباشد»
2- در عصر جاهليت که وجود زن پاکدامن بسيار کم بود، حضرت خديجه به
خاطر قداست و پاکی در همه ابعاد، به عنوان «طاهره» [پاک سرشت و
پاک روش] خوانده میشد.
3- و نيز شخصيت خديجه در همان عصر آن چنان چشمگير بود که او را با
عنوان «سيده نسوان» [سرور زنان] میخواندند.
تولد پيامبر تولد حضرت محمد (صلی الله عليه واله) بنابر بسياری از روايات در 17
ربيعالاول عامالفيل (570 م)، يا به روايتی 12 همان ماه روی داد. پدر
پيامبر (صلی الله عليه واله)، عبدالله فرزند عبدالمطلب و مادرش آمنه
دختر وهب و هر دو از قبيله بزرگ قريش بودند، قبيلهای که بزرگان آن از
نفوذ فراوانی در مکه برخوردار بودند و بيشتر به بازرگانی اشتغال داشتند.
عبدالله، پدر پيامبر (صلی الله عليه واله) اندکی پيش از تولد فرزندش برای
تجارت با کاروانی به شام رفت و در بازگشت بيمار شد و در گذشت. بنابر
رسمی که در مکه رايج بود، محمد (صلی الله عليه واله) را به زنی به نام
حليمه سپردند تا در فضای ساده و پاک باديه پرورش يابد. وی 6 ساله بود
که همراه مادر برای ديدار خويشان به يثرب (مدينه) رفت، اما آمنه نيز در
بازگشت بيمار شد و در گذشت و او را در ابواء- نزديک مدينه- به خاک
سپردند.
محمد (صلی الله عليه واله) از اين پس در کنف حمايت جدش عبدالمطلب
قرار گرفت، اما او نيز در 8 سالگی وی در گذشت و سرپرستی محمد
(صلی الله عليه واله) برعهده عمويش ابوطالب گذارده شد. ابوطالب در
سفری تجارتی به شام او را با خود همراه برد که راهبی نشانههای
پيامبری را در او يافت و ابوطالب را از آن امر مطلع ساخت.
ازدواج پيامبر (صلی الله عليه واله) تجربه موفقی که پيامبر (صلی الله عليه واله) در تجارت از خود نشان داد،
همچنين اعتبار و درستی او، باعث شد توجه خديجه(عليها السلام) به او
جلب شود. خديجه (سلام الله عليها) زن نيکوکار، ثروتمند و زيبايی بود که
خانوادهاش به بازرگانی مشغول بودند. او محمد(صلی الله عليه واله) را
استخدام کرد تا کالاهايش را در کشور سوريه به فروش برساند.
محمد (صلی الله عليه واله) در اولين سفر خود، به خوبی به وظيفهاش
عمل کرد. او هنگامی که از سفر بازگشت، آن قدر سود کرده بود که حتی
خود خديجه(سلام الله عليها) هم تا آن موقع چنين سودی نکرده بود.
خدمتکار خديجه(سلام الله عليها) که در اين سفر، محمد (صلی الله عليه واله)
را همراهی میکرد، پس از بازگشت، گزارش مفصلی به خديجه
(سلام الله عليها) داد و از توانايیهای فوقالعاده محمد (صلی الله عليه واله)
در کار تجارت، تعريف و تمجيد کرد.
نيت پاک محمد (صلی الله عليه واله) تأثير زيادی بر خديجه (سلام الله عليها)
گذاشته بود، محمد (صلی الله عليه واله) کسی بود که همواره چشمها
و زبان خود را از گناه حفظ میکرد و همين امر باعث شد که خديجه
(سلام الله عليها) به او پيشنهاد ازدواج بدهد. محمد (صلی الله عليه واله)
هم به او احترام خاصی میگذاشت.از آنجا که محمد (صلی الله عليه واله)
پاکدامنی خديجه (صلی الله عليه واله) را ديده بود، به او پاسخ مثبت داد.
خطبه عقد اين ازدواج خجسته را، ابوطالب ايراد کرد و ثمره زندگی آنها
پس از چند سال، چهار دختر و دو پسر بود که هر دو فرزند پسرشان در
همان سالهای اوليه زندگی، از دنيا رفتند.
خديجه(سلام الله عليها) نه تنها همسر پيامبر، بلکه دوست و ياور او نيز
بود، او اولين زنی بود که بعدها، يعنی زمانی که محمد (صلی الله عليه واله)
به رسالت مبعوث شد، جزء ياران پيامبر (صلی الله عليه واله) قرار گرفت.
![]() اولين زن مسلمان پيامبر (صلی الله عليه واله) فرمودند: «مردان بسياری از لحاظ ايمان
کامل شدهاند، اما زنان تنها مريم دختر عمران، آسيه همسر فرعون،
خديجه دختر خويلد و فاطمه دختر محمد (صلی الله عليه واله) به کمال
رسيدند. اين روايت را مسلم و بخاری و ترمذی از علمای اهل سنت بيان
کردهاند. (فصول المهمه، ص 137)گفتهاند نخستين نشانههای بعثت
پيامبر (صلی الله عليه واله) به هنگام 40 سالگی او، روياهای صادقه
بوده است، اما آنچه در سيره به عنوان آغاز بعثت شهرت يافته، شبی در
ماه رمضان يا ماه رجب است که فرشته وحی در غار حرا بر پيامبر
(صلی الله عليه واله) ظاهر شد و بر او نخستين آيات سوره علق را
خواند. بنابر روايات؛ پيامبر (صلی الله عليه واله) به شتاب به خانه
بازگشت و خواست که او را هرچه زودتر بپوشانند. گويا برای مدتی در
نزول وحی وقفهای ايجاد شد و همين امر پيامبر (صلی الله عليه واله) را
غمناک ساخته بود، ولی اندک بعد فرشته وحی باز آمد و آن حضرت را
مأمور هدايت قوم خود و اصلاح جامعه از فسادهای دينی و اخلاقی و
پاک گردانيدن خانه خدا از بتان و دلهای آدميان از خدايان دروغين کرد.
پيامبر (صلی الله عليه واله) دعوت به توحيد را نخست از خانواده خود
آغاز کرد و اولين کسی که به او ايمان آورد، همسرش خديجه و
از مردان، پسر عمويش علیبنابی طالب (ع) بود که در آن هنگام
سرپرستی او را پيامبر (صلی الله عليه واله) برعهده بود.
سه سال پس از بعثت، پيامبر (صلی الله عليه واله) دستور يافت تا
همگان را از خاندان قريش گرد آورد و دعوت توحيد را در سطحی
گستردهتر مطرح سازد. در اين زمان سختگيری مشرکان چندان شد که
پيامبر (صلی الله عليه واله) عدهای از اصحاب را امر کرد تا به حبشه
هجرت کنند و به نظر میرسد که برخی از اصحاب نيز ميان حبشه و حجاز
در رفت و آمد بودهاند.
آغاز زندگی مشترک خديجه به وسيله قرابت فاميلی با رسول خدا (صلی الله عليه واله)
از يک طرف و آگاهی از اخلاق حميده او در بازرگانی از طرف ديگر، و
شنيدن اخبار رسالت از علمای يهود و نصاری از سوی سوم، عاشق و
دلباخته معنوی پيامبر بود و لذا مشکل خود را با پسر عمويش که عالم
برجسته نصاری بود در ميان گذاشت، او دعايی نوشت و خديجه آن را
زير بالش خود گذاشت و شبانه در عالم خواب پيامبر را ديد و آينده
برايش روشن شد و چون چشم برگشود ديگر به خواب نرفت. سرانجام
کنيزش نفيسه و به قولی خواهرش را به سراغ پيامبر فرستاد و رسماً
درخواست ازدواج کرد.
خديجه با تلاش پيگير و تمهيد مقدمات عاقلانه، به ويژه با تدبير پسر
عمويش، ورقه بننوفل، سرانجام به مقصود خود رسيد، و فرزندان
هاشم را که ستارگان حجاز بودند به خانه خود جذب کرد، آنان در حالی
که رسول خدا را با تمام عزت و احترام در ميان گرفته بودند، برای
اجرای عقد به حضور خديجه رسيدند، و خطبه عقد با يک برنامه جالب
اجرا شد و پس از مراسم، يادگار عبدالله در کنار عمويش ابوطالب عازم
خانه پيشين گشت، ولی خديجه همراه با مهر و محبت ويژه دامن محمد
را گرفت و گفت «سيدی! الی بيتک فبيتی بيتک و أنا جاريتک! ای مولايم!
بيا به خانه خودت، خانه من خانه تو است، و من نيز کنيز تو هستم.»
خديجه به اين طريق زندگی مشترک خود را با آن حضرت شروع کرد
زفاف خديجه با حضرت محمد (صلی الله عليه واله) 2 ماه و 75 روز پس از
بازگشت از سفر تجارت شام تحقق يافت. در آن زمان، حضرت محمد
(صلی الله عليه واله) 25 سال داشت و خديجه چهل سال بود. ابنعباس
سن ايشان را 28 سال نقل میکند. هر چند بعضی از مورخان
اهل سنت سعی میکنند اين سخن را رد کنند؛ چون راوی آن يعنی
محمدبن صائب کلبی را ضعيف میدانند.
خديجه به سبب علاقه به حضرت و مقام معنوی او با ايشان ازدواج کرد
و تمام دارايی و مقام و جايگاه فاميلی خود را فدای پيشرفت مقاصد
همسرش ساخت.
در عقد ازدواج حضرت محمد (صلی الله عليه واله) و خديجه، عبدالله بن
غنم به آنها چنين تبريک گفت:
هنيئا مريئا يا خديجه قد جرت لک الطيرفيما کان منک باسعد.
تزوجت خير البريه کلها و من ذا الذی فی الناس مثل محمد؟
و بشر به البران عيسی بن مريم و موسی ابن عمران فياقرب موعد
اقرت به الکتاب قدما بانه رسول من البطحاء هادو مهتد.
گوارا باد بر تو ای خديجه که طالع تو سعادتمند بوده و با بهترين خلايق
ازدواج کردی. چه کسی در ميان مردم همانند محمد (صلی الله عليه واله)
است. محمد (صلی الله عليه واله) کسی است که حضرت عيسی و
موسی به آمدنش بشارت دادهاند و کتب آسمانی به پيامبری او اقرار
داشتند.
و هدايت شونده است رسولی که سر از بطحاء (مکه) در میآورد و او
هدايت کننده
فضايل خديجه در قرآن و روايات الف: ايمان و فداکاری خديجه
خديجه زنی با فضليت و دارای کمالات علمی و معنوی بود، و در اثر
معاشرت با پسر عمويش که عالمی دانا و دانشمند بود و به رسالت
پيامبر خدا در آينده ايمان داشت، میدانست که رسول خدا به پيامبری
خواهد رسيد.
خديجه از علمای ديگر يهود و نصاری نيز سخنانی در تأييد نبوت پيامبر
شنيده بود و از همه مهمتر در سفر بازرگانی آن حضرت به سرزمين
شام از طريق غلامش «ميسره» که همراه کاروان بود، اطلاعات زيادی
از کرامات و معجزات آن بزرگوار شنيده و برعشق و ايمانش افزوده بود.
لذا با ورقه بن نوفل راز دل گشود و خواهان وصلت با پيامبر شد.
همه اينها حاکی از ايمان خديجه به رسالت پيامبر بود که سالها قبل
از بعثت آن حضرت اتفاق افتاده، لذا پس از مبعوث شدن به رسالت الهی
نخستين شخصی که به وی ايمان آورد خديجه بود.
امير مومنان در «خطبه قاصعه» میفرمايند: روزی که رسول خدا به
پيامبری رسيد، نور اسلام به هيچ خانهای وارد نشد جز به خانه پيامبر
و خديجه که من سومين نفر آنان بودم که نور وحی و رسالت را
میديدم و عطر نبوت را استشمام میکردم.
خديجه از نظر ايمان و عقيده به جايی رسيده بود که پيامبر و ملائکه او
را دوست داشتند، و بر ايمان او مباهات میکردند، و او را افضل زنان
پيامبر و جزء برترين زنان عالم و جهان معرفی مینمودند!
خديجه زنی است که پيامبر خدا در حق او میگويد: ای خديجه! خداوند
متعال هر روز به وجود تو چندين بار به ملائکهاش مباهات میکند.
آری! خديجه زنی بود که در اثر ايمان و فداکاری به جايی رسيد که
خداوند به او سلام رساند. او نه تنها اين همه ناملايمات را تحمل
کرد، بلکه تمام تلخیهای سياسی و اجتماعی آن روز را که قلب
نازنين پيامبر خدا (صلی الله عليه واله) را مجروح میساخت ترميم نمود،
و وی را در ادامه سير الهیاش ياری داد، و مايه آرامش شوهر گشت!
ب: خديجه در قرآن
حضرت خديجه نخستين امالمؤمنين است که در قرآن مجيد مورد توجه
بوده و به طور شخصی نيز در سوره «ضحي» آيه هشتم به نام و اوصاف
او اشاره گرديده است.
قبلاً خاطر نشان گرديد که حضرت خديجه قبل از ازدواج با پيامبر
ثروتمندترين شخص جزيرهالعرب بود و حدود هشتاد هزار شتر داشت
و کاروانهای تجارتی او شب و روز در طائف و يمن و شام و مصر و
ساير بلاد در حرکت بودند، بردههای بسيار داشت که به تجارت اشتغال
داشتند.
حضرت خديجه پس از ازدواج با پيامبر همه اموالش را قبل از اسلام و
بعد از آن در اختيار پيامبر گذاشت تا آن حضرت هرگونه که خواست
آن اموال را در راه خدا به مصرف برساند. و خداوند در مقام بيان
نعمتهای خود به پيامبر اکرم از جمله میفرمايد:
«و وجدک عائلا فأغني؛ خداوند تو را فقير يافت و بینياز نمود.»
اين که نام وی در آدرس مذکور در قرآن مجيد مورد عنايت قرار گرفته،
در تفسيرهای عامه و خاصه و در روايات اهل بيت آمده است، و
تصريح کردهاند که مراد از « بینياز ساختن پيامبر» مال و بخشش خديجه
بود که همه را در طبق اخلاص گذاشته و برای پيشرفت دين مبين اسلام
در اختيار پيامبر قرار داد. (15)
ج: خديجه در روايات
در روايات اسلامی در شأن و مقام ارجمند امالمؤمنين حضرت خديجه
کبری (سلام الله عليها) سخن فراوان با تعبيرات گوناگون به ميان آمده
است.
برای نمونه به چند تعبير اشاره میشود:
1- پيامبر (صلی الله عليه واله) فرمود: جبرئيل نزد من آمد و گفت: ای
رسول خدا! اين خديجه است، هرگاه نزد تو آمد، بر او از سوی
پروردگارش و از طرف من، سلام برسان:
«و بشرها بيت فی الجنه من قصب لاصخب و لانصب»
«و او را به خانهای از يک قطعه (از زبرجد) در بهشت که در آن رنج و
ناآرامی نيست، مژده بده» (16)
2- پيامبر اکرم در تفسير (آيه 27 مطففين) «عيناً يشرب بها المقربون؛
همان چشمه بهشتی که مقربان از آن مینوشند»
فرمود: «المقربون السابقون؛ رسول الله، و علی بن ابيطالب و الأئمه،
و فاطمه بنت محمد؛»
«از مردان بسياری به حد کمال رسيدند، و از زنان به درجه آخر کمال
نرسيدند مگر چهار زن که عبارتند از: آسيه، مريم، خديجه، فاطمه» (17)
3- امير مؤمنان علی (عليه السلام) فرمود:
«سادات نساء العالمين اربع: خديجه بنت خويلد و فاطمه بنت محمد و
آسيه بنت مزاحم و مريم بنت عمران؛»
«سرور بانوان دو جهان چهار بانو است که عبارتند از: خديجه، فاطمه،
آسيه و مريم»
پيام اين روايات اين است که به رازهای عظمت مقام اين بانوی ارجمند
پیببريم و شايستگیهای او را بشناسيم و از او در مسير تکامل به
عنوان برترين الگو، پيروی کنيم.
د: خديجه همسر رسول خدا در دنيا و آخرت
پيامبر (صلی الله عليه واله) فرمود: «اشتاقت الجنه إلی أربع من النساء: مريم بنت عمران و آسيه بنت مزاحم
زوجه فرعون و هی
زوجه النبی، فی الجنه و خديجه بنت خويلد زوجه النبی فی الدنيا و آلاخره
و فاطمه بنت محمد»
بهشت مشتاق چهار زن است: 1- مريم دختر عمران 2- آسيه دختر
مزاحم- همسر فرعون، که همسر پيامبر در بهشت است. 3- خديجه
دختر خويلد همسر رسول خدا در دنيا و آخرت
4- فاطمه دختر محمد (صلی الله عليه واله)
هـ: خديجه در آئينه معراج پيامبر
طبق پارهای از نقلها، معراج پيامبر از خانه خديجه (سلام الله عليها) آغاز
شد و باز گشت آن نيز در خانه خديجه روی داد.
روايت شده: امام باقر (عليه السلام) فرمود: « جبرئيل مرکب براق را
شبانه کنار در خانه خديجه آورد و در آن خانه به محضر رسول خدا
رسيد، آن حضرت را از خانه بيرون آورد و بر مرکب براق سوار
نموده و از مکه به سوی بيتالمقدس سير داد ...»
مطابق پارهای از شواهد و قراين، پيامبر هنگام مراجعت از معراج نيز در
خانه خديجه فرود آمد.
برای اينکه به مقام درخشان حضرت خديجه در رابطه با مسأله معراج
پيامبر بيشتر پیببريم نظر شما را به روايت زير جلب میکنم.
ابوسعيد خدری به نقل از پيامبر(صلی الله عليه واله) میگويد: وقتی که
در شب معراج، جبرئيل مرا به سوی آسمانها برد و سير داد، هنگام
مراجعت به جبرئيل گفتم: «آيا حاجتی داري؟» جبرئيل گفت: «حاجت من
اين است که سلام خدا و سلام مرا به خديجه برساني»
پيامبر (صلی الله عليه واله) وقتی که به زمين رسيد، سلام خدا و جبرئيل
را به خديجه ابلاغ کرد. خديجه گفت «ان الله هو السلام، و فيه السلام،
و اليه السلام، و علی جبرئيل السلام؛همانا ذات پاک خدا سلام است،
و از او است سلام، و سلام به سوی او باز گردد و بر جبرئيل سلام باد.»
اين مطلب بيانگر اوج مقام حضرت خديجه در پيشگاه خداست.
و: آوردن کفن از سوی خدا برای خديجه
در کتاب «الخصائص الفاطميه» نقل شده: طبق روايت مشهور هنگامی
که حضرت خديجه رحلت کرد، فرشتگان رحمت از جانب خداوند کفن
مخصوصی برای خديجه نزد رسول خدا آوردند و اين علاوه بر اينکه مايه
برکت برای خديجه بود، مايه تسلی خاطر رسول خدا گرديد. و به اين
عنوان تقدير و تجليل جالبی از طرف خداوند به سوی حضرت خديجه به
عمل آمد.
پيامبر اکرم پيکر مطهر حضرت خديجه را با آن کفن پوشانيد. سپس
جنازه او را با همراهان به سوی قبرستان معلی بردند تا در کنار
مادرش حضرت آمنه به خاک بسپارند. در آنجا قبری برای حضرت خديجه
آماده کردند، رسول خدا در ميان آن قبر رفت و خوابيد، سپس بيرون آمد
و آن گوهر پاک را در آنجا به خاک سپرد.
نخستين کانون اسلامی نخستين خانوادهی اسلامی که در تاريخ اسلام تأسيس شد، خانهی
محمد (صلی الله عليه واله) و خديجه (سلام الله عليها) بود که تعداد
نفرات آن سه نفر بود: محمد (صلی الله عليه واله)،خديجه (سلام الله عليها) و
علی (ع). مبارزه با کفر و بتپرستی و اشاعهی دين توحيد در جهان را به
عهده داشتند.
رواياتی در وصف حضرت خديجه: هشام میگويد: رسول خدا خديجه را بسيار دوست داشت و به او
احترام میگذاشت و در تمام امور با وی مشورت میکرد. آن بانوی
رشيد و روشن فکر، وزير و مشاور خوبی برای آن حضرت بود نخستين
بانويی که به او ايمان آورد خديجه بود و تا مادامی که خديجه زنده بود
پيامبر همسر ديگری اختيار نکرد.
پيغمبر فرمود: خديجه يکی از بهترين زنان اين امت است.
عايشه میگويد: از بس که پيامبر خديجه را به خوبی ياد میکرد روزی
عرض کردم: يا رسول الله خديجه پيرهزنی بيش نبود و خدا بهتر از او را
به تو عطا کرده. پيامبر غضب نموده فرمود: به خدا سوگند؛ خدا بهتر از او
را به من نداده. خديجه هنگامی ايمان آورد که ديگران کفر میورزيدند و
مرا تصديق نمود وقتی که ديگران تکذيبم میکردند. اموالش را رايگان در
اختيارم گذاشت وقتی که سايرين محرومم نمودند. خدا نسل مرا در او
قرار داد. عايشه میگويد بعد از آن تصميم گرفتم ديگر از خديجه به بدی
ياد نکنم.
در روايات است هرگاه جبرئيل بر پيامبر نازل میشد میفرمود:
سلام خدا را بر خديجه برسان و بگو خدا قصر زيبايی برای تو در بهشت
آماده کرده است.
تولد حضرت فاطمه (علیها السلام) کم کم دوران بارداری نمايان شد و آن بانوی بزرگوار از غصه تنهايی
نجات پيدا کرده و با کودک درون خود انس گرفته بود. امام صادق (ع)
میفرمايد: «هنگامی که خديجه با رسول الله ازدواج کرد زنان قريش با
او قطع رابطه کرده بودند و مواظب بودند کسی به خانهی او رفت و آمد
نکند. به همين جهت او ناراحت و اندوهگين بود ولی کمکم با تنهايی خو
گرفته بود.»
ولی هنگامی که به فاطمه (سلام الله عليها) باردار شد از غم تنهايی
نجات پيدا کرد و با کودک خود راز و نياز میکرد و خشنود بود.
پيامبر میفرمايد: «روزی به خانه وارد شدم، ديدم خديجه با کسی صحبت
میکند، متعجب شدم، چون زنان قريش با او رابطه نداشتند. از او
موضوع را جويا شدم. گفت: فاطمه با من سخن میگويد.» و همان
موقع جبرئيل نازل شد و گفت: يا رسول الله! بچهای که در رحم حضرت
خديجه (سلام الله عليها) میباشد، دختری ارجمند است که نسل تو از
وی بهوجود خواهد آمد. او مادر امامان و پيشوايان دين است که جانشين
تو خواهند بود.
(کودکی در رحم مادر خويش با او سخن بگويد؟ کودکی در رحم مادر
خويش خدا را تسبيح و تقديس کند؟ شنيده بودم که عيسی در گهواره
سخن گفته بود و وحدانيت خدا و نبوت خويش را از ماذنهی گهواره فرياد
کرده بود ... و اين برای من برترين معجزه بود اما من چگونه میتوانم
باور کنم کودکی در رحم مادر سخن بگويد و من چگونه تاب بياورم که
آن کودک، کودک من و آن مخاطب، من باشم؟ و چگونه اين شادی را در
پوست خود بگنجانم؟)
شايد اين چند ماه بارداری شيرينترين لحظات عمرم بود. روز و شب
گوشم در کمين بود که کی آوای دلنشين تو در سراسر وجودم
میپيچد. نفهميدم آن چند ماه شيرين چگونه گذشت و درد زايمان
به سراغم آمد، اما همان هراسی که از درد زايمان بر دل مادران چنگ
میزند دست استمداد مرا به سوی زنان قريش دراز کرد ديری نپاييد
که فرستادهام با دست خالی و چشم گريان به خانه برگشت و گفت در
خانه هر که را زدم راهم ندادند و گفتند به خديجه بگو: (مگر نگفتيم با
يتيم ابوطالب ازدواج نکن؟ مگر نگفتيم او فقير است؟ ابهت قريش را
خدشهدار مکن؟ اين هم پاداش سرپيچيت.)
غمگين شدم اما به آنها چه میتوانستم بگويم؟ آنها چه میفهميدند
نور نبوی چيست؟ آنها چه میدانستند ازدواج احمدی چيست؟ آن زنان
زمينی، شوی آسمانی چه میفهميدند؟
با يک درد زايمان به سراغ آنها رفتم ولی با دو درد و تنهايی بازگشتم.
آب در دل محمد (صلی الله عليه واله) تکان نمیخورد دو دست او در
آسمان و پايش در زمين بود. هرچه من بیقرار بودم او آرامش داشت.
ناگهان ديدم در باز شد و چهار زن بلند بالا و گندمگون که روحانيتشان
بر زيبايیشان میافزود داخل شدند. که بودند اينها خدايا؟!
يکیشان به سخن درآمد که:
- نترس خديجه! ما رسولان پروردگار توايم و خواهران تو.
آنگاه که من قدری آرام گرفتم. گفت:
- من سارهام همسر ابراهيم.
آن ديگری که شيرين سخن میگفت و لبخند شيرينی داشت، گفت:
من مريمم دختر عمران مادر عيسی پيامبر خدا.
سومی گفت من آسيهام دختر مزاحم. همسر فرعون که به موسی مومن
شدم.
دريافتم آن چهارمی که صلابت کمنظيری داشت کلثوم، خواهر موسی
است.
به من گفتند: خدا ما را فرستاده تا در اين لحظات ياريت کنيم سپس ساره
در سمت راستم، مريم در سمت چپم، آسيه در پيش رويم و کلثوم در
پشت سرم قرار گرفتند.
(من در آنجا نه خودم بلکه مقام و قرب فاطمه (سلام الله عليها) را در
نزد خداوند بيش از پيش دريافتم. خدا چقدر اين فرزند را دوست دارد
که قابلههايش را گلهای سرسبد عالم زنان انتخاب کرده.
فاطمه (سلام الله عليها) بدانسان به دنيا آمد که انگار فرزندم را از
آغوشم به آغوش ديگری سپردم. فاطمه پاک و پاکيزه به جهان قدم
گشود، طاهرهی مطهره! و مکه از ظهورش روش شد.)
چون فاطمه (سلام الله عليها) به دنيا آمد به حالت سجده بر روی
زمين قرار گرفت و انگشت مبارکش را به سوی آسمان بود و در آن
هنگام زمين نورانی شد، ده نفر حورالعين با طشت و ابريق شروع
کردند با او سخن گفتن و او هم زبان به سخن گشود و انگشت به سوی
آسمان بلند نمود و گفت:
(اشهد ان لاالهالاالله، و اشهد ان ابی رسول الله سيد الانبائ، و ان بعلی
سيد الاوصياء ، و ولدی ساده الاسباط)
سپس به همهی آنها سلام کرد و يکيک به اسم صدا زد و آنها را
معرفی نمود ... فاطمه (سلام الله عليها) را تحويل دادند و تبريک گفتند.
به سبب ولادت او نوری از آسمان ظاهر شد که ملائکه قبلا آن نور را نديده
بودند.
دستور آسمان روزی رسول در ابطح (جايی بين مکه و منا که فاصله از هر دو به يک
اندازه و شايد به منا نزديکتر است، از اين جهت به هر دو نسبت داده
میشود.) نشسته بود، جبرئيل نازل شده عرض کرد: خداوند بزرگ
بر تو سلام فرستاده میفرمايد: چهل شبانه روز از خديجه (سلام الله
عليها) کنارهگيری کن و به عبادت مشغول باش. پيامبر به دستور خدا
چهل روز به خانهی خديجه نرفت و شبها به عبادت میپرداخت و روزها
روزهدار بود.
توسط عمار برای خديجه (سلام الله عليها) پيغام فرستاد، کنارهگيری من
از تو از روی ناراحتی و کدورت نيست و تو برای من عزيز هستی بلکه در
اين کار از پروردگار جهان اطاعت میکنم، و خدا به مصالح ما آگاهتر است.
خدا در روز چندين مرتبه برای وجود تو به فرشتگانش میبالد. شبها
در خانهات را ببند و در بسترت استراحت کن و منتظر دستور پروردگارت
بمان من در اين مدت در خانهی فاطمه بنت اسد خواهم ماند.
چون چهل روز گذشت، فرشتهی خدا آمد و برای محمد (صلی الله
عليه واله) غذايی از بهشت آورد و عرض کرد: امشب از اين غذاها
تناول کن. رسول خدا با آن غذاها افطار کرد؛ هنگامی که برخواست
آمادهی نماز و عبادت شود، جبرئيل آمد و عرض کرد: امشب از
نمازهای مستحبی بگذر و به خانهی خديجه (سلام الله عليها) برو زيرا
خدا اراده نموده از صلب تو فرزند پاکيزهای بيافريند. پيغمبر هم رهسپار
خانه شد.
خديجه (سلام الله عليها) میگويد طبق معمول در خانه را بسته و در
حال استراحت بودم ناگهان صدای کوفتن در آمد، گفتم: کيست؟ که
جز محمد (صلی الله عليه واله) کسی سزاوار نيست در اين خانه را
بکوبد. صدای دلنشين پيامبر را يافتم، شتابان در را باز کردم و او با
روی گشاده وارد خانه شد و چيزی نگذشت که نور فاطمه (سلام الله
عليها) از صلب پدر به رحم من وارد شد.
فرزندان خديجه(سلام الله عليها) ثمرهی ازدواج پيامبر (صلی الله عليه واله) و خديجه (سلام الله عليها)
هفت (و شايد هشت) فرزند بود: چهار پسر به نامهای قاسم، عبدالله،
طيب و طاهر که همگی در کودکی جان خود را از دست دادند که
اين امر باعث خوشحالی منافقين گرديد و پيامبر را ابتر و بیدنباله
میناميدند، چون اولادی نداشت که جانشين او شود.
البته پيامبر دخترانی هم به نامهای (زينب، امکلثوم و رقيه) داشت که
قبل از بعثت متولد شده بودند.
زينب در سال پنجم ازدواج پيغمبر به دنيا آمد و در سال هشتم هجری در
سن سی و يک سالگی از دنيا رفت. همسر وی ابوالعاص بود که از
بنیاميه بود و در جنگ بدر به دست مسلمانان اسير شد و پيامبر به
شرط برگرداندن زينب به مدينه او را آزاد کرد.
امکلثوم بعد از زينب متولد شد و با عثمان ازدواج کرد اما قبل از زفاف از
دنيا رفت، بعد از رحلت وی پيامبر رقيه را به عقد عثمان در آورد و از اين
جهت که عثمان به دو تن از دختران پيامبر محرم شده بود او را ذوالنورين
میگفتند.
رقيه در سال سوم هجرت در سن بيستوسه سالگی در مدينه به
دست عثمان به شهادت رسيد، چون شوهرش به خاطر پنهان کردن
عمويش مغيره ابن ابی العاص گمان کرد که او خبرچينی کرده و آنقدر
او را کتک زد که وقتی پيامبر نگاهش به جراحات بدن رقيه افتاد فرمود:
(قَتَلَکِ، قَتَلَهُ الله) يعنی کشت تو را خدا بکشد او را.
و فرزند ديگر پيامبر از خديجه، جان تمام شيعيان، نور چشم پيامبر و
معشوقهی علی (ع)، حضرت فاطمه الزهرا (سلام الله عليها) است.
از فاطمه گفتن و نوشتن ...
از فاطمه، گفتن و نوشتن در واقع گفتن و نوشتن از يک مکتب است. به
تصوير کشيدن يک انسان کامل ، تفسير يک ايدئولوژی و بيان تمام
خصلتهای نبوی است. ظهور فاطمه آغاز انقلابی فرهنگی در شبه
جزيرهی جاهليت است. انقلابی بر پايهی مقابله با سنت دختر کشی.
تهاجمی عليه تحقير و نسلکشی زنان و دختران بدوی. تکريم و
تحبيب او از سوی پيامبر در عصری که داشتن دختر، ننگ و سرافکندگی
حتی بزرگان قريش را به دنبال دارد، جنبشی عظيم برای از بين بردن
رويهی جاهلی «تحقير زن و نسلکشی عرب» است. از اين روی
مولود فاطمه اعجاز است. هجرت فاطمه با تنی رنجور که حاصل سه
سال زندانی شدن در دره ابیطالب میباشد، بيان حرکت زنانه و
جسورانه در کنار مردان بزرگی چون علی است که او نيز میتواند در
هيئت يک انقلابی بزرگ و هم اکنون در جنسی جديد يعنی يک زن با
استعمار و استثمار قريش به مقابله برخيزد. به نشانهی قهر با تمام
فرهنگهای پوسيده شبه جزيرهی جاهلی، سرزمينش را ترک و طبق
نصّ صريح قرآن مهاجرت میکند و بار ديگر اعجاز فاطمی در هجرت و
حرکت دليرانهی او مجسم میشود. يک بار ديگر او در بوتهی آزمايشی
سخت قرار میگيرد و اينک فاطمه «مام پدرش» است. او بايد مام پدر
باشد، زيرا که زينب خواهر بزرگتر به خانه ابیالعاص رفته و رقيه و
امکلثوم نيز با پسران ابولهب ازدواج کردهاند و فاصله طعم غيبت آنها را
به سختی میچشد. او از زمانی که چشم گشود هميشه تنها بوده
است و پدر را نيز در اين ميدان بزرگ رسالت نبوی تنها میبيند. پيامبر را
در ميان خيل عظيم ديو صفتانی که دندانهايشان را برای دريدن جسم
محمد (صلی الله عليه واله) و از بين بردن آئين آسمانی او تيز
کردهاند،تنها میبيند و او که دخترکی کوچک و ضعيف است از اين
موقعيت بهره برده با او در تمام محافل و معابر همراه میشود و
رهايش نمیکند و ديگر باره اعجاز فاطمه او را شايسته لقب «ام ابيها»
مینمايد.دست تقدير«فاطمه»را هميشه در کنار بزرگان قرار میدهد
او بايد همپرواز روح انسانهايی باشد که آينهی تمام نمای انسانيتاند و
اينک به درخواست علی (ع) پاسخ میدهد. پاسخی به بزرگی
تاريخ تشيع، پاسخی سرنوشتساز و تعميقدهنده به خط محمدامين
(صلی الله عليه واله)، به خانهی علی (ع) میرود و علی خود يک
اعجاز است. علی نيز در طوفان بعثت و رسالت رشد کرده و در زير نور
وحی پخته گشته. فاطمه بار ديگر بايد انيس و جليس نيرومندترين مردم
در ايمان و بيشترينشان در دانش و برترينشان در اخلاق و بلندترينشان
در روح، يعنی «علي» باشد. همگام شدن همپرواز شدن با روح علی و
افکار منيع او اعجاز ديگر فاطمه است. اما به خانهی علی (ع) رفتن
پايان افتخارات و اعجاز او نيست که او نيز در بطن مطهر خود پرورش
دهنده «حسن» اسطورهی صبر، و حسين ثار الله و نگين سبز دشت
کربلا باشد. او بايد مربی زينب باشد تا زينب نيز مفسر و خطيب و
امانتدار مقتدری در تراژدی قيام برادر باشد. مادر حسن و حسين بودن
و مربی زينب بودن تنها در قالب يک اعجاز میگنجد که در ذات «فاطمه»
نهفته است.
و اينها اعجاز فاطمی است اما از همه معجزتر، وجود خود فاطمه است.
ذات و ماهيت اوست که به اعجاز بخشيده است.
در روز دهم ماه مبارک رمضان سال دهم بعثت خديجه بانوی فداکار و
همسر مهربان حضرت رسول (صلی الله عليه واله) در سن شصت و
پنج سالگی در خارج از شعب ابوطالب جان به جان آفرين تسليم کرد.
پيغمبر خدا (صلی الله عليه واله) شخصاً ايشان را غسل داد، حنوط کرد
و با همان پارچهای که جبرئيل از طرف خداوند عزوجل برای خديجه
آورده بود، کفن کرد. رسول خدا (صلی الله عليه واله) شخصا درون قبر
رفت، سپس خديجه را در خاک نهاد و آنگاه سنگ لحد را در جای
خويش استوار ساخت. او بر خديجه اشک میريخت، دعا میکرد و
برايش آمرزش میطلبيد. آرامگاه خديجه در گورستان مکه در «حجون»
واقع است.
رحلت خديجه برای پيغمبر (صلی الله عليه واله) مصيبتی بزرگ بود؛
زيرا خديجه ياور پيغمبر خدا (صلی الله عليه واله) بود و به احترام او
بسياری به حضرت محمد (صلی الله عليه واله) احترام میگذاشتند
و از آزار وی خودداری میکردند.
خديجه کبری (سلام الله عليها) همسر محمد (صلی الله عليه واله)
پيامبر خدا و مادر فاطمه (سلام الله عليها) دخت گرامی رسول اکرم(ص)
نخستين بانويی است که اسلام آورد و 24 سال با او زندگی کرد.
|
متن کامل نامه تاریخی امام خمینی به گورباچف
یازدهم دی ماه 1367 هجری شمسی
جناب آقای گورباچف صدر هیأت رئیسه اتحاد جماهیر
سوسیالیستی شوروی!
با امید خوشبختی و سعادت برای شما و ملت شوروی
از آنجا که پس از روی کار آمدن شما چنین احساس می شود که جنابعالی
در تحلیل حوادث سیاسی جهان خصوصاً در رابطه با مسائل شوروی در
دور جدیدی از بازنگری و تحول و برخورد قرار گرفته اید و جسارت و
گستاخی شما در برخورد با واقعیات جهان چه بسا منشأ تحولات و موجب
به هم خوردن معادلات فعلی حاکم بر جهان گردد، لازم دیدم نکاتی را یادآور
شوم هر چند ممکن است حیطه تفکر و تصمیمات جدید شما تنها روشی
برای حل معضلات حزبی و در کنار آن حل پاره ای از مشکلات مردمتان باشد
ولی به همین اندازه هم شهامت تجدید نظر در مورد مکتبی که سالیان
سال فرزندان انقلابی جهان را در حصارهای آهنین زندانی نموده بود، قابل
ستایش است و اگر به فراتر از این مقدار فکر می کنید اولین مساله ای که
مطمئناًً باعث موفقیت شما خواهد شد این است سیاست اسلاف خود
دایر بر خدا زدایی و دین زدایی از جامعه که تحقیقا بزرگترین و بالا ترین
ضربه را بر پیکر مردم کشور شوروی وارد کرده است، تجدید نظر نمایید و
بدانید که برخورد واقعی با قضایای جهان جز از این طریق میسر نیست.
البته ممکن است از شیوه های ناصحیح و عملکردهای غلط قدرتمندان
پیشین کمونیسم در زمینه اقتصاد، باغ سبز دنیای غرب رخ بنماید؛ ولی
حقیقت جای دیگری است. شما اگر بخواهید در این مقطع تنها گره های
کور اقتصادی سوسیالیسم و کمونیسم را با پناه بردن به کانون سرمایه
داری غرب حل کنید نه تنها دردی از جامعه خویش را دوا نکرده اید که
دیگران باید بیایند و اشتباهات شما را جبران کنند. چرا که امروز اگر
مارکسیسم در روش های اقتصادی و اجتماعی به بن بست رسیده است
دنیای غرب هم در همین مسائل - البته به شکل دیگر- و نیز در مسائل
دیگر گرفتار حادثه است.
جناب آقای گورباچف! باید به حقیقت رو آورد؛ مشکل اصلی کشور شما
مسأله مالکیت و اقتصاد و آزادی نیست. مشکل شما عدم اعتقاد واقعی
به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و
یا خواهد کشید. مشکل اصلی شما مبارزه طولانی و بیهوده با خدا و مبدأ
هستی و آفرینش است.
جناب آقای گورباچف!
برای همه روشن است که از این پس کمونیسم را باید در موزه های تاریخ
سیاسی جهان جستجو کرد، چرا که مارکسیسم جوابگوی هیچ نیازی از
نیازهای واقعی انسان نیست چرا که مکتبی است مادی و با مادیت
نمی توان بشریت را از بحران عدم اعتقاد به معنویت که اساسی ترین درد
جامعه بشری در غرب و شرق است، به در آورد.
حضرت آقای گورباچف!
ممکن است شما اثباتا در بعضی جهات به مارکسیسم پشت نکرده باشید
و از این پس هم در مصاحبه ها اعتقاد کامل خودتان را به آن ابراز کنید،
ولی خود می دانید که ثبوتاً این گونه نیست. رهبر چین اولین ضربه را به
کمونیسم زد و شما دومین و علی الظاهر آخرین ضربه را بر پیکر آن
نواختید. امروز دیگر چیزی با نام کمونیسم در جهان نداریم ولی از شما
جداً می خواهم که در شکستن دیوارهای خیالات مارکسیسم، گرفتار
زندان غرب و شیطان بزرگ نشوید. امیدوارم افتخار واقعی این مطلب را
پیدا کنید که آخرین لایه های پوسیده هفتاد سال کژی جهان کمونیسم را
از چهره تاریخ و کشور خود بزدایید. امروز دیگردولت های همسو با شما که
دلشان برای وطنشان و مردمشان می طپد، هرگز حاضر نخواهند شد بیش
از این منافع زیرزمینی و رو زمینی کشورشان را برای اثبات موفقیت
کمونیسم که صدای شکستن استخوان هایش هم به گوش فرزندانشان
رسیده است، مصرف کنند. آقای گورباچف! وقتی از گلدسته های مساجد
بعضی از جمهوری های شما پس از هفتاد سال بانک الله اکبر و شهادت
به رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله و سلم به گوش
رسید تمامی طرفداران اسلام ناب محمدی (ص) را از شوق به گریه
انداخت؛ لذا لازم دانستم این موضوع را به شما گوشزد کنم که بار دیگر به
دو جهان بینی مادی و الهی بیندیشید.
مادیون معیار شناخت در جهان بینی خود را حس دانسته و چیزی که
محسوس نباشد، از قلمرو علم بیرون می دانند و هستی را همتای ماده
دانسته و چیزی را که ماده ندارد، موجود نمی دانند. ظاهراً جهان غیب
مانند وجود خداوند تعالی و وحی و نبوت و قیامت را یکسره افسانه
می دانند. در حالی که معیار شناخت در جهان بینی الهی اعم از حس و
عقل می باشد و چیزی که معقول باشد، داخل در قلمرو علم می باشد
گرچه محسوس نباشد. لذا هستی اعم از غیب و شهادت است و چیزی
که ماده ندارد می تواند موجود باشد و همانطور که موجود مادی به مجرد
استناد دارد، شناخت حسی نیز به شناخت عقلی متکی است. قرآن مجید
اساس تفکر مادی را نقد می کند و به آنان که بر این پندارند که خدا نیست
وگرنه دیده می شد (لن نومن لک حتی نری الله جهره) می فرماید:
(لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار و هو اللطیف الخبیر). از قرآن عزیز و
کریم و استدلالات آن در موارد وحی و نبوت و قیامت بگذریم که از نظر شما
اول بحث است. اصولاً میل نداشتیم شما را در پیچ و تاب مسائل فلاسفه
اسلامی بیندازیم. فقط به یکی دو مثال ساده و فطری و وجدانی که
سیاسیون هم می توانند از آن بهره ببرند بسنده می کنیم: این از بدیهیات
است که ماده و جسم هرچه باشد از خود بی خبر است. یک مجسمه
سنگی یا مجسمه مادی انسان هر طرف آن از طرف دیگرش محجوب
است، در صورتی که به عیان می بینیم که انسان و حیوان از همه اطراف
خود آگاه است؛ می داند کجاست، در محیطش چه می گذرد، در جهان
چه غوغایی است.
پس در حیوان و انسان چیز دیگری است که فوق ماده است و از عالم ماده
جدا است و با مردن ماده نمی میرند و باقی است. انسان در فطرت خود
هر کمالی را بطور مطلق می خواهد و شما خوب می دانید که انسان
می خواهد قدرت مطلق جهان باشد و به هیچ قدرتی که ناقص است دل
نبسته است. اگر عالم را در اختیار داشته باشد و گفته شود جهان دیگری
هم هست فطرتاً مایل است آن جهان را هم در اختیار داشته باشد.
انسان هر اندازه دانشمند باشد و گفته شود علوم دیگری هم هست،
فطرتاً مایل است آن علوم را هم بیاموزد. پس قدرت مطلق و علم مطلق
باید باشد تا آدمی دل به آن ببندد؛ آن خداوند متعال است که همه به آن
متوجهیم گرچه خود ندانیم. انسان می خواهد به حق مطلق برسد تا فانی
در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه
وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است. اگر جناب عالی میل داشته
باشید در این زمینه ها تحقیق کنید می توانید دستور دهید که صاحبان این
گونه علوم علاوه بر کتب فلاسفه غرب، در این زمینه ها به نوشته های
فارابی و بوعلی سینا (رحمت الله علیهما) در حکمت مشاء مراجعه کنند تا
روشن شود که قانون علیت و معلولیت که هر گونه شناختی بر آن استوار
است، معقول است نه محسوس، و ادراک معانی کلی و نیز قوانین کلی
که هرگونه استدلال بر آن تکیه دارد معقول است نه محسوس و نیز به
کتاب های سهروردی (رحمت الله علیه) در حکمت اشراق مراجعه نموده و
برای جنابعالی مشخص کنند که جسم هر موجود مادی دیگر، به نور صرف
که منزه از حس می باشد نیازمند است و ادراک شهودی ذات انسان از
حقیقت خویش مبرا از پدیده حسی است و از اساتید بزرگ بخواهید تا به
حکمت متعالیه صدر المتألهین (رضوان الله تعالی علیه و حشرت الله مع
النبیین و الصالحین) مراجعه نمایند تا معلوم گردد که حقیقت علم همانا
وجودی است مجرد از ماده و هرگونه اندیشه از ماده منزه است و به احکام
ماده محکوم نخواهد شد. دیگر شما را خسته نمی کنم و از کتب عرفا و
بخصوص محی الدین بن عربی نام نمی برم که اگر خواستید از مباحث این
بزرگ مرد مطلع گردید، تنی چند از خبرگان تیزهوش خود را که در این گونه
مسائل قویاً دست دارند، راهی قم گردانید تا پس از چند سالی با توکل به
خدا از عمق لطیف باریکتر از موی منازل معرفت آگاه گردند که بدون این
سفر آگاهی از آن امکان ندارد.
جناب آقای گورباچف!
اکنون بعد از ذکر این مسائل و مقدمات از شما می خواهم درباره اسلام
به صورت جدی تحقیق و تفحص کنید و این نه به خاطر نیاز اسلام و
مسلمین به شما، که به جهت ارزش های والا و جهان شمول اسلام
است که می تواند وسیله راحتی و نجات همه ملت ها باشد و گره
مشکلات اساسی بشریت را باز نماید. نگرش جدی به اسلام ممکن
است شما را برای همیشه از مساله افغانستان و مسائلی از این قبیل
در جهان نجات دهد. ما مسلمانان جهان را مانند مسلمانان کشور خود
دانسته و همیشه خود را در سرنوشت آنان شریک می دانیم. با آزادی
نسبی مراسم مذهبی در بعضی از جمهوری های شوروی، نشان دادید
که دیگر این گونه فکر نمی کنید که مذهب مخدر جامعه است. راستی
مذهبی که ایران را در مقابل ابر قدرت ها چون کوه استوار کرده است
مخدر جامعه است؟! آیا مذهبی که طالب اجرای عدالت در جهان و
خواهان آزادی انسان از قیود مادی و معنوی است مخدر جامعه است؟!
آری مذهبی که وسیله شود تا سرمایه های مادی و معنوی کشورهای
اسلامی و غیر اسلامی در اختیار ابر قدرت ها و قدرت ها قرار گیرد و بر
سر مردم فریاد کشد که دین از سیاست جداست، مخدر جامعه است.
ولی این دیگر مذهب واقعی نیست بلکه مذهبی است که مردم ما آن
را مذهب آمریکایی می نامند. در خاتمه صریحاً اعلام می کنم که جمهوری
اسلامی ایران به عنوان بزرگ ترین و قدرتمندترین پایگاه جهان اسلام به
راحتی می تواند خلا اعتقادی نظام شما را پر نماید و در هر صورت کشور
ما همچون گذشته به حسن همجواری و روابط متقابل معتقد است و آن
را محترم می شمارد.
و السلام علی من اتبع الهدی
روح الله الموسوی الخمینی